یحیی سکوت نکرد/ کاوه ابراهیمپور
«یحیی»، هشتساله، در انبار مخوف خانه عمهاش -بیتوجه به اطرافیان- مشغول بازی است. او حتّی حاضر نیست با پدرش (پدرش؟) خداحافظی کند -بس که بیخیال مینماید! ساعتی بعد لباس عروسی کهنه عمهاش را پوشیده، از انبار -چونان روحِ سرگردان- بیرون میآید و میزانسن صحنه طوری طراحی شده که نحسی حضورش به مخاطب القا میشود. حالا به صحنه قبلتر (صحنه نخست) بر میگردیم: پلیس، عمّه «یحیی» را دستگیر کرده و دستبند به دست او را سوار ماشین میکند. دوربین میچرخد و نمای بستهای از «یحیی» را نشان میدهد. بلافاصله عنوان فیلم بر پرده نقش میبندد: «یحیی سکوت نکرد»! با کنار هم قرار دادنِ این دو صحنه، میتوان تمام آنچه قرار است در طول فیلم رخ دهد را پیشبینی کرد: حضور منحوسِ «یحیی» (و احتمالاً سکوت نکردنش نسبت به مسئلهای که هنوز مشخص نیست) باعث برهم ریختن شرایط عادی زندگی خانوادهاش خواهد شد.
امّا از سوی دیگر، این دو صحنه تمام آن چیزی است که در فیلم اتفاق میافتد و سازنده تنها در همین دو صحنه ابتدایی عملکرد خوبی داشته است. داستان حدوداً در ده دقیقه نخست لو میرود و آنچه باقی میماند، صحنههایی بیهدف و بیهوده است تا به هر طریقی که شده، ایده یک فیلم کوتاه به یک فیلم بلند تبدیل شود. تنها سؤالی که پس از گذشت این دو صحنه باقی میماند این است که جرم عمّه «یحیی» چه بوده است که به این سؤال هم در دقیقه بیستم پاسخ داده میشود و دیگر هیچ سؤالی باقی نمیماند. البته سؤالهایی هم وجود دارد که هیچگاه به آنها پاسخی داده نمیشود. مثلاً این که پدر «یحیی» کجاست؟ مادر «یحیی» چرا و چگونه مرگی داشته است؟ (در فیلم فقط یکبار درباره مرگ مادر میشنویم که قانعکننده نیست)، رابطه «اردکانی» با عمّه چگونه رابطهای بوده؟ و … اینها سؤالاتی هستند که احتمالاً خود ِ فیلمنامهنویس هم از پاسخشان مطلع نبوده و تنها از طریق «ایجاد ابهام» سعی داشته تا یک فیلمنامه بلند بنویسد. مرور صحنههای فیلم، بیش و بیشتر مخاطب را به بیهدفیشان هدایت میکند. فصل اسکوتر-بازی ِ «یحیی» را به خاطر بیاورید. «یحیی» تنها پس از چند روز دوری از پدرش، سرخوش و آزاد در خیابان به بازی میپردازد و بیخیال از همه چیز وقتش را به بطالت میگذراند -این صحنه تصویر دقیقی از شاکلۀ کلی فیلم است؛ روایت فیلم حال ِ «یحیی» را دارد و بیخیال و بیتوجه به پیشبرد (و پرداخت به) پیرنگ داستان، زیادهگویی میکند. ممکن است طرح کلی فیلم یحیی سکوت نکرد متریال لازم برای پیشبرد یک درام کلاسیک ارائه دهد (که چنین اتفاق نمیاُفتد) امّا –شاید- مشکلِ کار فیلمنامهنویس اینجاست که خط اصلی داستان را رها کرده و اثر را به یک رقتبارِ کسلکننده تبدیل کرده است. مثال: چهار صحنه (تا اندازهای) کلیدی در فیلم «یحیی» را دیگرگون سازد که «لو دادن»ِ عمه و سکوت نکردنش منطقی به نظر برسد که این معلول ارتباط عاطفی «یحیی» است و شخصیتی به نام «لیلا» (اصطلاحاً «رشد شخصیت» بهش میگویند)! کدام رشد؟ «یحیی» در این چهار صحنه هیچ اقدام دراماتیکی در راستای ایجاد این بار عاطفی انجام نمیدهد. او حتّی حاضر نیست با «لیلا» برای ادای احترام، دست بدهد. این چهارتا صحنه «چار»تا ایدۀ کارگردانی ندارد؛ امّا اینکه چطور ممکن است مرگ «لیلا» باعث این اقدام عجیب «یحیی» شود از آن صحنههایی است که بیشتر به کمدی پهلو میزند. فیلم از این ایرادات کودکانه کم ندارد. «یحیی» چطور به پلیس اطلاع میدهد؟ (او که حتّی آدرس خانه خودشان را به یاد نمیآورد) چطور«یحیی»ی هشت ساله -مانند یک قهرمان- در شبی بارانی تنها به دنبال جنین مُرده زیر خاک میگردد و امّا از جنین شیشهای در اتاق دکتر میترسد؟ مسلماً برنده این بازی کسی جز «سیمین معتمد آریا» نیست که سعی داشته با بازیاش، «کمدی ناخواسته» فیلم را به قالب اصلیاش نزدیک کند؛ امّا به واقع تا چه میزان یک بازیگر در برابر آنچه به زور سعی دارد فیلم بلند شود، تواناست؟ و اصلاً مگر وقتی چیزی از سرِ جایش نیست، بازیِ خوب اهمیت مییابد؟ و ضمناً بازیِ خوب نسبت به چه؟ نسبت به بازیِ دیگر بازیگران (مثلاً یحییِ خردسال) که بدیهی است «سیمین» باید و حتماً خوب و خوبتر و معقولتر به نظر برسد. و نسبت به بازیهای دیگرِ او در فیلمهای دیگر از کارگردانان دیگر هم که ربطی به یحیی سکوت نکرد ندارد. در واقع به همانقدر که میتوان دربارۀ بازیِ بازیگرش حرفهایی از سر تحسین زد، به همان میزان هیچکدام از حرفها اساسِ سینمایی ندارد و پرت است و روزنامهای؛ امّا «یحیی»… مشکل اساساً سکوت نکردنِ «یحیی» نیست بلکه سکوت نکردن سازندههاست -وقتی حرفی برای گفتن ندارند.
روزنامه شرق/ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، شماره ۲۳۶۹