درخت زندگی/ ترنس ملیک
مردی فروپاشیده، گذشته را یاد میآورد؛ امّا خاطرات فردی مطرح نیست. او نه در گذشتۀ شخصیاش که در مفهوم «گذشته» پی چیزی است -شاید بقای زندگیاش. منشأ خلقت را وارسی میکند و در جستوجوی خود و دیگری، به درک «خود» میرسد. درخت زندگی خاطرات را در قالب ازلیاش میکاود: از پیدایش جهان تا تولد انسان. در تفحص انسان، رشد انسانی را میجوید و به کاوشی در کشف حقیقتِ پرسش بنیادین «من کیستم؟» دست مییابد. مسیری که ورای مذهب، جلوههای عرفانی به خود میگیرد -و همواره «انسانگرا»ست. با کتاب ایوب آغاز میشود و مفهوم «رنج» و از پسِ آن «بردباری» را عنوان میکند؛ طی طریقی که در فیلم ترنس ملیک به یک سفر درونی میانجامد: مردِ رنجپذیر -در ذهن خود- از پس گذر سالها و قرنها، معنای «رنج» و «صبر» را درمییابد و با شناخت «خود» به عنوان یک انسان، زندگی را از نو میآغازد. معصومیت خردسالی، غضب پدر و مهر مادرش را و قهر و کین خود در جوانی را باز به تماشا مینشیند و توأمان سیر وجودی بشر را نظارهگر است. در این راه، علّت فروپاشیاش از دلِ بازنمایی خاطرات عیان خواهد شد و پس از آن است که مرد، مرد گذشته نیست و جور دیگری به جهان مینگرد. در پایان است که جملۀ آغازین درخت زندگی درک شدنی است: «و پسران خدا همهگی فریاد شادی سردادند». اکنون مرد در این رهسپاری ذهن، و با مشاهدات عناصر وجودی، به تسکین رسیده است. در واقع درخت زندگی از طریق جریان سیال ذهن مرد، دو نوع تکامل را تصویر میکند: نخست با گریز به منشاء انواعِ «داروین»، فرگشت انسان و بعد، جلوههای معنویت در ساحت وجودی را. لحظۀ واپسین و بازگشت انسان به آب گویای معنویتِ جوهرۀ درخت زندگی است؛ بنابراین آدمهای داستان و روایتگران فصلهای متعدد به خودی خود اهمیت ندارند بلکه آزمودهگیِ مدنظر فیلم (فیلمساز) یک تجربۀ بشری است؛ راهی که با پشت سر گذاشتن «خاطرۀ ازلی» (تکامل بشر) به خاطرۀ فردی و در پایان به خاطرهای انسانی میرسد -جایی که آدمها همهگی به آرامش درون دست مییابند (و چون جملۀ آغازین، «فریاد شادی» سرمیدهند). ماهیت مذهب در آثار ترنس ملیک انکار ناشدنی است. عناصر برآمده از «کتاب مقدس» در جایجای اثر جاری است و یکی از نقاط اتکای فیلم محسوب میشود. برای مثال پدر نشان «قدرت» و مادر شمایل «رحمت» است -دو قطب که هیچگاه سر سازگاری نداشته و فیلم از طریق تمرکز بر رنجآورترین داستان «کتاب مقدس» -داستان ایوب- انسان ازلی را به تصویر میکشد؛ انسانی همواره در رنج؛ امّا در عین حال درخت زندگی ساحت «انسانگرا»ی مذهب را تبیین میکند؛ مذهبی که معانیاش ریشه در برداشتهای انسانی دارد -انسان منشاء معانی است. و شناخت این مسیر است که همنشینیِ تکامل داروینی در کنار سیطرۀ مذهب و در نهایت دست یافتن به سلوک عرفانی را توجیه میکند -چونان نام اثر که مفهومی عرفانی است و به ارتباط متقابل تمام اجزای حیات بر کرۀ زمین اشاره دارد.
اگر در تعریف جهان اثر (و بالطبع نگاه سازنده) کلیدواژههای مذهب و عرفان مورد استفاده است، جلوههای بصری سینمای ترنس ملیک با مفهوم «تداعی» (Association) درآمیخته؛ رویکردی که در ادبیات گاه در دابلینرز جویس، چند داستانکِ مارگریت دوراس، و یا به طور مشخص در به سوی فانوس دریایی ِ وُلف و اولیس مورد توجه قرار گرفت و در سینما درخت زندگی تا حدی به آن دستور زبان بخشید؛ گرامری که از طریق مؤلفههای بصری، درونیات شخصیت را تصویر میکند و مسیرِ دیداری سیلان ذهن را پی میگیرد؛ شیوهای که فارغ از بیانمندی «ذهنی» تصاویر، ثبات خود را وامدارِ «شیوۀ تدوین» بر «گفتار متن» است؛ یعنی یک) تصاویر از نمایش هرنوع مؤلفهی عینی خودداری میکند -برای مثال دوربین بهطور مستقیم سوژه را نشان نمیدهد و همواره دارای اختلاف سطح با سوژه است که امر سیالیت ذهنی شکل درست خود را بیابد و دو) یک یا چند راوی عامل تداعی درونی تلقی میشود و سه) زمانی که دوربین سیال و راوی بر سوژهای متمرکز میشود، نتیجۀ نهایی به سوژۀ دیگری قطع (کات) خواهد شد تا عدم تمرکز عینی، به برقراریِ جریان سیال ذهن و امر تداعی بینجامد. در واقع درخت زندگی اصلـاً فیلم سادهای نیست! در بیان سینمایی، یک تاریخ پشت سر دارد و سعی در پیشبرد دستور زبان سینما و در تفکر، مانند یک فیلسوف به جهان نگاه میکند. درخت زندگی مانند لوح فلزیِ اودیسۀ فضایی است که همواره نشانی از حقیقت به شمار میرود و نسلهای بشری سعی در درک آن دارند. و جالب که خودِ فیلم به شکل نمادین در پی آن لوح فلزی است و در لحظهلحظههاش جویای حقیقت. از آن دست آثار است که تأثیرات گستردهاش بر تاریخ سینما را سالها بعد میتوان سراغ گرفت. سالها بعد که فرسوده روی تخت دستها سمت یک لوح فلزی دراز میشوند.
مجله ۲۴